مثنوي من

ساخت وبلاگ
بحث وگفتگو و مشاجره بین انسانهازمانی ایجاد می شود که دو طرف به «من» ومنافع شخصی خود می پردازندوقتی اختلاف ومشاجره پیش می آید گذشته های خوب را فراموش می کنند ومنافع خودرا می خواهند تأمین کنندچون کینه وکدورت جانشین خوبی شده است ودوران خوش وخرمی فراموش می شود ومنیت به طور زشت وزننده ای خود را نشان می دهد.درمان چنین خودبینی وخودخواهی هاومنافعی که حاصل می شوداین است که باید از خود بیرون آمد وبه خدا برگشت.در بحث مربوط به طلاق در قرآن سفارش می شود که اگر چیزی به همسر دادید نباید پس بگیریدونشان می دهد در مشاجرات بین دو همسر هم کار به جایی می رسد که انگارهیچ رابطه ی خوشی دربین نبوده است فقط دشمنی جایگزین می شود.درمان آن این است که به خدا برگردیم ودر بین آیات طلاق درآیه 238 سوره بقره خداوند می فرماید:« حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ»منظور این است که ارتباط خود را با خداحفظ نماییدواز دست ندهیددر قرآن حفاظت از نماز خیلی آمده است ولی در زبان فارسی ما بکار نمی بریم و بهم توصیه هم نمی کنیم .در خانه طلا وجواهر خود را درجایی دور از دست رس قرار می دهیم وهر چیز نفیس وگرانقیمت وارزشمند را حفظ می کنیم.در روابط خود نیز همینطور است ممکن است با بعضی دیر به دیر رابطه برقرار کنیم ولی اگر رابطه ای باارزش باشدسعی می کنیم رابطه را حفظ نماییم مخصوصا" با کسانی که به آنها نیازمند هستیم ودوستشان داریم ،سعی می کنیم رابطه را نگه داریم.حالا چه کسی از خداوند نیاز ما به او بیشتر است اگر براساس منافع بخواهیم رابطه برقرار نماییم« أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ»وجود همه انسانها نیازمند به خدااست یا عشق ومحبت خداوند در دل مومن از هر چیزی عظیم تر باشد باید رابطه حفظ باشد واستمرار وپیوندداشته باشد.دراولین ویژیگی مومن مثنوي من...
ما را در سایت مثنوي من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iba92mehre بازدید : 138 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:59

ديوار بلندي بر كنار جوي آبي قرار داشت ، تشنه ي دردمندي روي آن ديوار نشسته بود . چه تشنه اي ؟ تشنه اي زار و نزار و جوينه ي سيراب شدن ، عاشق آب ، مست آب ، در عين حال بيگانه از آنچه كه در پيرامون او مي گذشت ، او قراري نداشت مضطرب و پريشان بود . مانعي از وصول او به آب جز همان ديوار كه رويش نشسته بود وجود نداشت ، او مانند آن ماهي بود كه از آب كنار بيفتد و چشمانش به آب خيره شود. در همين حال پريشاني و زاري ناگهان خشتي را از ديوار كند و در آب انداخت ، صدائي از آب در گوش او طنين انداز شد ، اين صدا مانند يك گوينده ي شيرين سخن اورا خطاب مي كرد ، چه خطابي ، خطاب محبوب شيرين و نگار دلربا . بانگ روح افزاي آب اورا مانند باده ي خوشگوار مست ساخت . زيبائي و لذت بار بودن صداي آب اورا تحريك كرد و چنان اشتياقي در او بوجود آورد كه تشنه ي دردمند پي در پي خشت ها را مي كند و در آب مي انداخت . آب با آن صداي دلنشين زمزمه ي ديگري داشت ، در آن زمزمه به آن تشنه ي بينوا مي گفت: مقصودت از انداختن خشت در من چيست ؟ توكه به من نمي رسي ، صداي من هم كه تو را سيراب نمي كند اين چه تقلا و كوشش بيهوده است ؟! تشنه جواب مي دهد : اي آب عزيز ، در اين خشت اندازي دو نتيجه و فايده وجود دارد : فايده اول – شنيدن صداي هاي دلنشين تست كه براي تشنگان همچون ابري متراكم از قطرات باران است . بانگ تو مانند بانگ اسرافيل در مقدمه ي رستاخيز است كه مرده ها را حيات مي بخشد و ....فايده دوم – اين است كه هرچه از خشت ها مي كنم و به آب مي اندازم به آب نزديك تر مي شوم زيرا هر چه از خشت هاي ديوار كم مي شود راه من به مقصود نزديك تر مي گردد . آري پستي اين ديوار وسيله ي نزديكي من به آب و جدا شدن خشت ها از ديوار موجب وصال من خواهد شد .كندن خشت ها خ مثنوي من...
ما را در سایت مثنوي من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iba92mehre بازدید : 147 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:59